نگاهی به فیلم یک روز بارانی در نیویورک وودی آلن؛ عقب‌گرد آقای مولف

“کمیت زیاد کیفیت را زائل می‌کند.” این گزاره همیشه درست نیست؛ استثنائات زیادی در تاریخ سینما برای اثبات آن یافته می‌شوند. اما در یک نگاه کلی معمولا فیلمسازانی که هر سال اقدام به ساخت یک یا چند اثر می‌کنند، در دراز مدت طراوت پیشین خود را از دست می‌دهند و به نسبت شاهکارهای کارنامه‌ی خود عقب‌گردی مشخص را تجربه می‌نمایند. در قیاس با این دست فیلمسازان، تاریخ سینما عمدتا نوابغی کمال‌گرا و کم‌کار مانند استنلی کوبریک را به ما معرفی می‌کند که با وجود کارنامه‌ی نسبتا سبکی که از لحاظ حجمی دارند، به واسطه‌ی کیفیت حیرت‌انگیز آثار و البته تاثیری که بر روی روند کلی سینما می‌گذارند، مطرح می‌شوند. این مسئله “به طور کلی” طبیعی به نظر می‌رسد؛ هر چه زمان بیشتری روی یک اثر هنری صرف شود، دقت در جزئیات بالاتر رفته و اثر نهایی احتمالا بی‌نقص‌تر خواهد شد. در حالت عکس، سرسری فیلم ساختن و پیوسته کار کردن از جایی به بعد احتمالا سبب خلق آثاری ضعیف یا حداکثر معمولی خواهد شد و از آن مهم‌تر هنرمند را در باتلاق تکراری شدن به دام خواهد انداخت. پس از تماشای فیلم یک روز بارانی در نیویورک به نظر می‌رسد وودی آلن دچار چنین سندرومی شده است.